جدول جو
جدول جو

معنی چشمه سراب - جستجوی لغت در جدول جو

چشمه سراب(چَ مَ سَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از قرای درۀ دینور و در سمت چپ دره واقع است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 235)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشمه سیماب
تصویر چشمه سیماب
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روز، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه سار
تصویر چشمه سار
زمینی که در آن چشمۀ بسیار باشد، چشمهزار، چشمه، برای مثال پدید آمد چو مینو مرغزاری / در او چون آب حیوان چشمه ساری (نظامی۲ - ۱۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چامه سرا
تصویر چامه سرا
شاعر، آوازخوان که شعری را با آواز بخواند
فرهنگ فارسی عمید
(چَ مَ سُ)
دهی است از دهستان چمچال بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان که در 36 هزارگزی باختر صحنه، کنار شوسۀ کرمانشاه به سنقر واقع است. کوهستانی و معتدل است و 135 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه دینور و چشمه، محصولش غلات، برنج و توتون و شغل اهالی زراعت است. در کوه ایزآباد محلی بنام آوزا اطاقهای سنگی از آثارقدیم وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مِ سَ)
قصبۀ مرکزی دهستان ماسال بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش که بازار ماسال در اراضی این قصبه واقع شده و مسافت آن تا رضوانده 21 هزارگز وتا طاهرگوراب 9 هزارگز است و برسر راه مالرو عمومی رشت به خلخال قرار دارد. جلگه و مرطوب است و 379 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه ماسال، محصولش برنج و ابریشم، شغل اهالی زراعت و دکانداری و راهش اتومبیل رو است. در این آبادی به تازگی بناهای خوبی ساخته شده ودارای بخشداری، ادارۀ آمار، فرهنگ، دبستان 6 کلاسه و پزشک، بهداری است. روزهای شنبه بازار عمومی در این محل تشکیل میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مِ سَ)
مجازاً بمعنی دیدۀ ابرهاست چه همانگونه که از دیدۀ آدمی اشک میریزد از سحاب نیز باران میبارد، پس بمجاز برای سحاب هم، چشمی و دیده ای فرض کرده اند:
از کف زرفشان او خجلند
چشمۀ آفتاب و چشم سحاب.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ)
زمینی را گویند که همه جای آن چشمه داشته باشد. (برهان). بمعنی جائیست که چشمۀ بسیار باشد. (انجمن آرا). مرادف چشمه زار. (از آنندراج). جائی که در آن چشمه های بسیار بود. (ناظم الاطباء). هر جا که چشمۀ آب بسیار دارد. چشمه زار:
بنزدیکی چشمه ساری رسید
هم آب روان دید و هم سایه دید.
فردوسی.
بشد بر پی اسب تا چشمه سار
مر او را بدید اندر آن مرغزار.
فردوسی.
دوم روز نزدیکی چشمه سار
رسیدند زی پهلوان سوار.
اسدی.
گفت شادم کز درخت و چشمه سار
دیده را جای تماشا دیده ام.
خاقانی.
دو زیرک خوانده ام کاندر دیاری
رسیدند از قضا بر چشمه ساری.
نظامی.
گشادند سفره بر آن چشمه سار
که چشمه کند خورد را خوشگوار.
نظامی.
گرد لبت بنفشه از آن تازه و تر است
کآب حیات میخورد از چشمه سار حسن.
حافظ.
رجوع به چشمه زار شود.
، چشمۀ آب. چشمه. سرچشمه:
پدید آمد چو مینو مرغزاری
در او چون آب حیوان چشمه ساری.
نظامی.
در آب چشمه سار آن شکر ناب
ز بهر میهمان میساخت جلاب.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع کوهستان بلوک زرند کرمان است و سیزده خانواده رعیت دارد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 234)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ یِ)
چشمه ای است در قهستان که آب آن را بجهت دفع ملخ به اطراف و جوانب برند. (برهان). چشمه ای است که آب از برای دفع ملخ میبرند و سار بسیار بدنبال آن آب بهر کجا که قصد ریختن آن آب کرده اند میروند و ملخان را بمنقار میکشند و تمام شوند و نوشته اند که بتجربه رسیده است. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(سَبْ با)
آبی است در سرزمین فزاره. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ سُ)
دهی است از بخش جوار شهرستان ایلام. که در 14هزارگزی شمال باختری جوار و 14 هزارگزی باختر راه شوسۀ ایلام به شاه آباد واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 70 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی قالی بافی و راهش مالرو است. اهالی این آبادی چادرنشینند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَمَ سُ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع بافت به زنجان کرمان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 235). ده مرکزی دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان است که در 40 هزارگزی جنوب خاوری مشیز بر سر راه مالرو مشیز بقلعه عسکر واقع شده. کوهستانی سردسیر است و 530 تن سکنه دارد، آبش از قنات. محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ سَ)
دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسه شهرستان خرم آباد که در 13 هزارگزی جنوب باختری اشتر، کنار راه شوسۀ خرم آباد به اشتر واقع است. تپه ماهوری و سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات، لبنیات و پشم، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین از طایفۀحسنوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
شاعر. منظومه ساز. چامه گوی. چکامه سرا. سرایندۀ سخن منظوم. آنکه شعر سراید و سخن موزون و مقفی گوید. سخن سرا. قافیه سنج. تصنیف ساز، آوازخوان. کسی که شعری را با آواز بخواند. آنکه غزل یا تصنیف را در دستگاه موسیقی بخواند. و رجوع به چامه سرای شود
لغت نامه دهخدا
(چَمَ سَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع کوه غر کرمان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 235)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از قراء و مزارع طبس است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 235)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ سُ)
ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان که در 70 هزارگزی شمال کرمان و 2 هزارگزی باختر راه فرعی راور به چترود واقع است و 30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ چَ)
دهی است از دهستان فعله گری بخش سنقر و کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 10 هزارگزی شمال سنقرو 3 هزارگزی راه فرعی سنقر به ده عباس واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 40 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات دیم. شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه، پلاس و جاجیم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
آبی است مر بنی سلیم را. (منتهی الارب). آبی است بنی سلیم را که آن را معدن فران گویند و بدانجا مردم بسیاری است. منسوب است به فران بن بلی بن عمرو بن الحاف بن قضاعه... (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
یوم کلاب، اصل کلاب نام آبی است در اطراف جبلۀوشمام و در آن دو واقعه روی داده که بنامهای ’الکلاب الاول’ و ’الکلاب الثانی’ خوانده میشوند. (از مجمع الامثال میدانی). و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 173 شود
لغت نامه دهخدا
(سُرْ را)
آبی است نزدیک وادی سلمی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شعرگوی. شاعر. غزل سرای. تصنیف ساز. آنکه سخن منظوم گوید و کلام موزون و مقفی برشتۀ نظم کشد، آوازخوان. خوانندۀ شعر و غزل در آهنگ موسیقی. کسی که موسیقی داند و خواندن شعر و سرود را در دستگاههای موسیقی داند. رجوع به چامه سرا شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ حِ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’مزرعه ای است در دامنۀ کوهی که متعلق بقریۀ ’زاغه’ یکی از دهات اربابیست که در سمت جنوب ملایر واقع است و پشت کوه مزبور شهر نهاوند قرار دارد. این مزرعه را رعایای زاغه زراعت میکنند و خود مزرعه مرتع بسیار خوبی دارد. زراعت این مزرعه دیمی است و تا دولت آباد پنج فرسنگ فاصله دارد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 233)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ دِ)
دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار که در 21 هزارگزی شمال باختری خسروآباد و 40 هزارگزی جنوب کوه چهل تن واقع است. محلی است کوهستانی و سردسیر که 220 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالیچه، گلیم و جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ مُ)
دهی است از دهستان زیدون بخش حومه شهرستان بهبهان که در 40 هزارگزی جنوب راه شوسۀ آغاجاری به بهبهان واقع است. دشت و گرمسیر است و 66 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع طبس مسینا از محال قاینات است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 245)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ غَ)
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 34 هزارگزی جنوب که دامنه و معتدل است و 5تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ سَ)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. که در 59 هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و 11 هزارگزی راه فرعی اردکان بهریجان واقع است دامنه و معتدل است و 84 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و گلیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ)
کنایه از ماه و آفتاب است. (برهان) (آنندراج). ماه وآفتاب. (ناظم الاطباء). آفتاب عالمتاب. (مجموعۀ مترادفات ص 13) ، کنایه از روز هم هست که عرب ’یوم’ گویند. (برهان). کنایه از روز هم هست. (آنندراج). روز. (ناظم الاطباء). رجوع به چشمۀ سیماب ریز شود، کنایه از کان سیماب. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ عُ)
ده کوچکی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان که در 115 هزارگزی جنوب خاوری مشیز و5 هزارگزی خاور راه مالرو رابر به کرمان واقع است و8 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشمه سار
تصویر چشمه سار
زمینی که در آن چشمه بسیار باشد، سرچشمه (آب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشمه سار
تصویر چشمه سار
زمینی که در آن چشمه بسیار باشد، سرچشمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چامه سرا
تصویر چامه سرا
((~. سَ))
آوازخوان، شاعر، تصنیف ساز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چامه سرا
تصویر چامه سرا
شاعر
فرهنگ واژه فارسی سره
شاعر، آوازخوان، چامه گو، چامه زن، آوازخوان، سرودخوان، قصیده گو، نغمه خوان، نغمه سرا، غزل خوان، قصیده گو، قصیده سرا، ترانه سرا، چکامه سرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چشمه زار، چشمه گاه، سرچشمه، چشمه خیز، منبع، ینبوع
فرهنگ واژه مترادف متضاد